Pages

Subscribe:

Ads 468x60px

۱۳۹۱ بهمن ۲۶, پنجشنبه

اپوزسيون؛ نظام ایرانی و مفاهیم غارت و تاراج


اپوزسيون؛ نظام ایرانی و مفاهیم غارت و تاراج
نگاهی به وضعیت آشفته‌ی اپوزسیون خارج از کشور،
ریزان جاوید -
یکی از مشکلات و معضلات عمده بر سر راه روند دمکراتیزاسیون در ایران، ضعف عظیم در نیروهای مخالف چه آنهایی که در درون نظام در مقابل دولت حاکم خود را چپگرا عنوان می‌کنند و چه آنانی که خود را مخالفین خارج از کشور می‌خوانند، می‌باشد. بحران اساسی محرک این مشکلات نیز، بحران ذهنیتی و ایدئولوژیک در میان این نیروها می‌باشد. بحران ذهنیتی‌ای که تا به‌ حال اجازه نداده اکثریت نیروهای مخالف ایرانی به لحاظ ایدئولوژیک و سیاسی فاصله چندانی از نظام حاکم بگیرند.

طی سده‌ي گذشته در نظام حاکم ایران هم توسط محرکهای خارجی و هم برخی از جناحهای داخلی تلاش شد که ایدئولوژی ملی‌گرایی به‌تمامی بر عرصه سیاسی و حتی اجتماعی ـ فرهنگی حاکم گشته و بدین شکل دولت‌ـ ملتی مقتدر و مرکزی بر سراسر ایران حاکم گردد. البته قبل از کودتای شکل گرفته در مقابل سلسله قاجار ـ که تا حدی از جانب دولت‌های غربی و بویژه انگلیس سعی شد، که بذرهای ملی‌گرایی مدرن را در آن دوران بکارند ـ زمینه سازی برچیدن مخالفین‌ ملی ـ اتنیکی و حتی دینی ـ مذهبی با حملات شدید ارتش قزاق به سرکردگی رضاخان مهیا گشته بود. البته که از میان برداشتن این مخالفان تنها با هدف ایجاد حکومتی جدید و مقتدر نبود و با برداشتن چنين گام‌هایی سعی بر بنیان نهادن دولت‌ـ ملت فارس کرده و به موازات دولت‌ـ ملت‌های ترک و عرب در سطح خاورمیانه به اصطلاح در تلاش آغاز عصر مدرن در ایران شدند. هر چند ساختار تاریخی و حتی اجتماعی خلق‌های ایران با چنین هدفی کاملا مغایرت داشت، اما به زعم آنان ولو با بکارگیری خشونت بایستی این اهداف عملی می‌شد. کمااینکه پس از بنیانگذاری این دولت‌ـ ملت به اشکال بسیار متنوع و دهشتناکی موج شدید استحاله خلقها و اقلیت‌های دینی ـ مذهبی آغاز شد. اساسا هدف بنیانگذاری دولت ـ ملتی نه در قالب ایران بلکه ایجاد این دولت بایستی تا سطح تغییر نام ایران به پرس‌پولیس یا فارس‌شهر، تحول می یافت. چرا که نام ایران بیان یک ملت و یک دولت نبود و هویتی فراگیرتر بود که اقوام و تیره‌های آریایی را کلا نمایندگی می‌کرد. اما بدلیل فراهم نبودن زمینه‌ي کامل این موضوع بجای تغیر نام، تغییری مفهومی در نام ایران ایجاد شد و محتوای مورد هدف را در این نام جای دادند. پس از انقلاب سال 57 و روی کار آمدن جمهوری اسلامی ایران، هویت ملی‌گرایی ایران مدرن سده بیستم، با حفظ محتوا، هویتی مذهبی به خویش گرفت و بحران قبلی به شکلی مضاعف خلق‌های ایران را تهدید نمود. آنچه در بیان این موضوع حائز اهمیت است، تغییری ایدئولوژیک ـ ذهنیتی در ساختار سیاسی ـ اجتماعی و بویژه آموزشی نظام حاکم و طبقه ذينفع با آنان است و با این مهم سیر تحولات اجتماعی در همان عرصه‌ها مورد هدف بود. به نوعی که این تحولات ایدئولوژیکی می‌بایست همه بافت‌های جوامع موجود در ایران را دربرمی‌گرفت. این در حالیست که هم اکنون مخترعان و پیشرفت دهندگان دولت ـ ملت و نظام وابسته آن در جوامع اروپایی دیگر به عدم جوابگویی این ذهنیت پی‌برده و به دنبال سيستمي جايگزين مي‌باشند. اما با توجه به منافعی که دولت‌های غربی در ایجاد نفاق و جنگ بین خلق‌ها در سطح خاورمیانه، کسب می‌کنند تا بحال نیز در سطح منطقه از محرکان اساسی چنین ذهنیتی در اقصی نقاط این منطقه و بویژه در سطح ایران می‌باشند.

ذهنیت دولت‌ـ ملت و حتی شوونیسم نشأت‌گرفته از آن به شکلی سرسام‌آور، در مخالفان نظام نیز ریشه دوانیده و به هیچ وجه حاضر نیستند که کلمه‌ای بیشتر و یا کمتر از آن را بر زبان بیاورند. زیان اساسی این ذهنیت را خلق‌ها و هویت‌هاي متفاوت از هویت فارسی در ایران متحمل شدند. دولت‌ـ ملت ایرانی فارس‌محور هیچگاه قادر نبود که به تمامی هویت‌های متفاوت موجود در ایران را انکار نماید، چرا که این هویت‌ها ریشه‌های مستحکم تاریخی داشت و هویت فارسی خود، زاده‌ي آن بود. جهت درک این مدعا می‌توان به همه اسناد تاریخی و تحقیقات فرهنگی و زبان‌شناسی رجوع نمود. ملی‌گرایان افراطی و بویژه بنانگذاران اساسی آن در نظام قبلی، جهت چاره‌یابی این مشکل نیز حیله‌های سیاسی خاصی را به اجرا درآوردند. موزائیک فرهنگی و هویتی غنی ایران را در قالبهای بسیار شکلی استانی جای داده و مرزهای ایران را با موزه‌ي هویت‌های استحاله شده مزین کردند. چراکه در عصر مدرن دیگر احتیاجی به آنان وجود نداشت. تنها کاری که این هویت‌های گویا عقب‌مانده و کلاسیک می‌توانستند انجام دهند، تقویت فرهنگی و هویتی مرکز بود و مرزبانانی به اصطلاح غیور بودند که در صورت ایجاد تهدیدات خارجی مکلف به دفاع از مرکز بودند و در غیر اینصورت خود تهدید خارجی به شمار می‌آمدند. چنین سیاست و طرز تفکری را دقیقا می‌توان در همه مخالفینی که به اصطلاح خود را مخالف پایتخت و مرکز معرفی می‌کنند و در اوج ضعف سیاسی و سازماندهی باز هم از همگان مدرنترند، به شکلی بارز مشاهده نمود. در مبارزات چپگرایانه مختص به این ذهنیت در طول سالهای سلطه جمهوری اسلامی، خطابت مرکز ـ حاشیه را از همه سران مخالف در ایران شاهد بوده‌ایم. این بدان معناست که یا مبارزه‌ي هویت‌های دیگر موجود در ایران بایستی در تقویت مخالف نظام در مرکز و پایتخت خدمت نماید و یا تحت نام تجزیه‌طلب و عناصر بیگانه و یا عامل از میان رفتن تمامیت ارضی ایران محکوم و هر گونه عملکرد وحشیانه‌ای علیه آنان مشروع است. مسئله‌ي تمامیت ارضی و عملکردها و سیاست‌های شکل گرفته در پیرامون آن نیز بخودی خود نگرش غارتگرانه و انحصارطلبانه آن ذهنیت را بخوبی نشان می‌دهد. این بدان معناست که دیگر خلق‌های ایران، ساکنان اساسی این مرز و بوم محسوب نگشته و نگهبانانی ساده‌لوحی بیش نیستند و تنها درصورت فارسیزه شدنشان قادر به تملک ارضی ایران خواهند شد. به همين دليل است كه خلق‌های کورد، آذری، بلوچ، عرب و… در مناطق اسکان‌شان بعنوان هویت هیچگاه از حق تملک برخوردار نخواهند شد، در این مناطق قادر به اشتغال نخواهند بود، قادر به جایگری در مدیریت‌های محلی نبوده، غنای جغرافیایی آن مناطق به هیچ وجه از آنِ آنان نبوده و حتی در استخراج آن نیز به دلیل عدم صداقت‌شان سهیم نخواهند بود. تنها حقی که به‌لحاظ اشتغال نیز برای اکثریت‌شان قایلند، حمالی و کارگری در پایتخت و در دیگر شهرهای صنعتی است. به همین دلیل ذهنیت تمامیت ارضی مورد نظرشان به تمامی ذهنیت غارت و تاراج بوده و چنان استادانه چنین سیاستی را عملی می‌کنند که سهام کوپنی و اخیرا تحقیر مردم تحت عنوان ارائه یارانه نقدي را لطفی بزرگ به مردم تلقی نموده و تا درجه ارحمالراحمین و ولي‌نعمت مردم صعود کرده‌اند. این موضوع نه تنها در بعد اقتصادی بلکه در عرصه‌ي سیاست و حقوق نیز حاکم گردانیده شده و بویژه مخالفین مرکزگرا ـ ایرانی تا به نهایت غرق در این سیاست گشته‌اند و این موضوع را تا حد سرنوشتی غیرقابل تغییر تعالی داده‌اند. هر چند در همه‌ي مبارزاتی که از سده‌ي گذشته تا کنون از جانب خلق‌ها و هویت‌های دیگر موجود در ایران شکل گرفته، هیچ گونه مبارزه‌ای با شعار جدایی از ایران شکل نگرفته و وجود نداشته، اما همیشه این مبارزات تحت عنوان این نامها محکوم گرديده و به آنان گوشزد شده که حتی در چارچوب مرزهای کنونی نیز چنین حقوقی را شامل نخواهيد شد؛ چرا که آن را نیز سهیم بودن در کاسه‌ي اقتصاد و سیاست و حقوق دانسته و در ذهنیت ایشان این موضوع نیز تغییر سرنوشت و تجزیه اموال و قدرت بحساب می آید.

جا دارد که جهت درک کامل این موضوع به مقایسه‌های عملی‌ در این‌ باره پرداخت و یکی بودن این ذهنیت را چه در قالب مخالف و چه در قالب نظام در رویارویی با هویت‌های دیگر به خوبی اثبات نمود. همه بخوبی وضعیت هویتی، سیاسی، اجتماعی و اقتصادی حاکم بر مناطق کوردنشین در ایران را می‌دانیم. بلحاظ سیاسی و اقتصادی جدای از سیاست‌های اعمال شده‌ي كلي، سیاست‌های خاصی نیز علیه خلق کورد، اعمال می‌شود. حق سیاست و مالكيت را به هیچ وجه وجود نداشته و سرمایه‌گذاری‌های اقتصادی وعده‌ایست که سالهاست رژیم جهت ساکت کردن اعتراضات کوردها برزبان رانده و هیچگاه عملی نشده‌اند و نخواهند شد. در این مناطق تنها به شرطی امكان برخورداري از حقوق مساوي با ساير شهروندان ايراني فارس وجود دارد که اشخاص به تمامی در خدمت‌ به سیاست‌ها و عملکردهای حکومت مرکزی کوتاهی نکرده و نقش پابوسی و کاسه‌لیسی يا همان مزدوري خود را به تمامی بجای آورند. در جبهه مخالف و بویژه در گروه‌هایی که خود را اصالتاً صاحب و بانی ایران دانسته و شعار براندازی حکومت و ایجاد حکومت خویش را سرداده‌اند نیز در اوج ضعف، همان حق تعیین سرنوشت برای دیگر خلق‌ها را برای خود قایلند. برخی از جناحهای کورد نیز که به زعم خود به مبارزه علیه رژیم و بدست آوردن حقوق خلق کورد می‌پردازد، نتوانسته‌اند این ذهنیت را درک و از آن گذار نمایند و خود را محکوم این سرنوشت می‌دانند؛ جهت احقاق حقوق خلق کورد، در صدد كسب اجازه از این گروه های مذکور می‌باشند و از آنان می‌خواهند که در دولت آتی‌ خود جایی برایشان تعیین نمايند. جواب دریافتی این دسته از جناح‌های کوردی نیز به همان گونه بوده که رژیم کنونی به کوردها داده است. با هشدار اینکه شما می‌خواهید ایران را تجزیه کنید و مبارزات حاشیه‌ای بایستی تنها در خدمت مبارزات پایتخت باشد و درصورت براندازی حکومت و تاسیس حکومت جدید فکری بحالتان خواهیم کرد، به آنان جواب می‌دهند. در این نمونه نیز همان حق پابوسی و کاسه‌لیسی برای آنان رواداشته می‌شود. در کنفرانس پراگ این گونه برخوردها بخوبی مشاهده می‌شود. بیانات برخی از شرکت‌کنندگان در مورد حزب حیات آزاد کردستان پژاک و بیگانه خواندن این جنبش مردمی و از همه مهمتر دعوت از ایران جهت یورش‌های گسترده‌تر علیه این حزب، خود به خوبی نبود تفاوت میان ذهنیت رژیم حاکم و مخالفین مذکور را نشان می‌دهد.

از طرفی نیز‌ این بخش از مخالفین با مطرح کردن این موضوع که مشکل اساسی تعویض حکومت بوده و با برسرکار آمدن حکومت جدید که خود را مؤسس آن نیز اعلام می‌کنند، همه مشکلات چاره‌یابی خواهد شد. به همین دلیل بارها در میان این بخش از مخالین دولتی، یدکی که آن را دولت در تبعید نام می‌نهند، تشکیل و آن را به جدیترین نوع اپوزسیون تعبیر می‌کنند. با توجه به موضوعات ذکر شده در این نوشته می‌توان به راحتی دریافت که در ایران و بویژه در عدم وجود اپوزسیونی متحد، وجود چنین مشکلات ذهنیتی‌ای نقش اساسی دارد. از این منظر مگر اينكه مبارزه‌ای گسترده جهت تحول بنیادین در این نوع برخوردها و چنین خط‌‌مشی ایدئولوژیکی‌ای بتواند نتایجی را با خود به همراه داشته باشد. سرنوشت تعیین شده و تحمیل گشته بر جوامع ایران را باید تغيير داد. خلق‌های ایران که در طول هزاران سال همزیستی مسالمت‌آمیز بدون هیچ گونه مشکلی زندگی نموده‌اند با بروز ذهنیت شوونیستی در مقابل یکدیگر قرار گرفتند و بذرهای نفاق و دشمنی را چنین ذهنیتی در میان این خلق‌ها کاشت. تنها راه ادامه‌ي زندگی مسالمت‌آمیز میان خلقها و حفظ یکپارچگی و بنیان نهادن دمکراسی راستین، مبارزاتی جدی در مقابل این ذهنیت می‌باشد. این ذهنیت موجب بروز تراژدی‌های عظیم انسانی در اقصی نقاط جهان گشته. بنیان‌های اخلاقی و فرهنگی این خلق‌ها به هیچ وجه با چنین ذهنیتی یکی نخواهد شد و مبارزاتشان را علی رغم موانع ايجاد شده توسط این ذهنیت، با رهايي از آن و رسيدن به آزادي به ثمر خواهند رسانيد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر